بی‌ستاره

۲۰ مطلب در مهر ۱۴۰۱ ثبت شده است

Videos 409

Yumi’s Cells 2 2022

 

الان دستم به تایپ کردنِ چیزی جز فحش نمی ره. اگه اعصابم آروم شد میام می نویسم. اگه نه این پست همینجوری بمونه با تمام فحش های عالم نثار روح نویسنده ی سریال.

 

 

+ از وسط قسمت 8 دیگه دلم نمی خواست ببینمش. -__- برعکس بقیه که کلی خوششون اومد، من قطعاً از نویسنده اش متنفرم! اگه رمان بود تیکه تیکه اش می کردم. :/ نویسنده ی روااااانـــــــــی. -__- و اگه 3 ای قرار باشه بسازن قطعاً نمی بینم! یادم نمیاد سریالی اندازه ی این روی اعصابم رفته باشه. -__- در نتیجه همین قدر که نوشتم بسه. اصلاً اعصابِ گفتن اینکه کجاها و چیا اعصابم رو بهم ریخت و چرا و تحلیل کردن و اینا رو ندارم چون هر چی بیشتر بنویسم همچنان پر از عصبانیت و فحش به نویسنده است و یه 500 خطی می شه. -__-

+ یه سریال دیده بودم که اونم دو فصل بود و اونم فصل دو خیلی رفت روی مخم. اسمش یادم نیست و یادم نیست دیدم تا ته فصل رو یا نه. هر چی هم گشتم پیداش نکردم. ولی خب دُز روانی بودنِ نویسنده ی این بسیااااااار بالاتر از اونه. -__- ( بعداً نوشت: My First First Love 2 بود. -__- )

+ آهنگ های قشنگی داشت. -__-

 

++ کاش یه چیزی ببینم اینو بشوره ببره. -__- هر لحظه ای که یادش می افتم، از عصبانیت شبیه اون سلول ها می شم با دندون های مثلثی و چشمای سفید. -__-

 

+++ 

  • ۰ پسندیدم
    • star less
    • جمعه ۲۹ مهر ۰۱

    Book 23

               خرس کوچولو! اهل کجایی؟                                ساز دهنی

        

     

           دختری که هرگز اشتباه نمی کرد                    پسری که کلمه جمع می کرد     

        

     

           سنجاب ترسو دوست پیدا می کند                            شنل قرمزی

        

     

         با یک مشکل چکار می توانم بکنم؟          با یک فکر تازه چکار می توانم بکنم؟

       

     

                   داستان یک دوستی                                  هانسل و گرتل

       

     

                     روباهِ توی تاریکی                                            مداد

       

     

                  عشق شبیه درخت است             شبی که خرگوش کوچولو خوابش نمی برد

     

       

                       مادر من تویی؟                                     دیگر نگران نیستم

       

     

             جیب های آنجلیکا اسپراکت                  بخشش، آرامشی برای قلب کوچکت

       

     

            من نمی خواهم قورباغه باشم!                         نوزاد جدید در راه است

       

     

                       آدم برفی مهربان                             دوستی شبیه الاکلنگ است

       

     

     

     

    + خرس کوچولو! اهل کجایی؟ قشنگ بود.

    + ساز دهنی قصه ی جنگ بود. قشنگ بود. کاش هیچ جای دنیا هیچوقت جنگ نبود.

    + دختری که هرگز اشتباه نمی کرد ... کاش همه ی بچه ها با این اصل بزرگ بشن، که اشتباه کردن هم مثل نفس کشیدن، غذا خوردن، خوابیدن، یه چیز عادیه!...

    + پسری که کلمه جمع می کرد بد نبود.

    + سنجاب ترسو دوست پیدا می کند نظری ندارم واقعاً.

    + شنل قرمزی تقریباً داستانش یادم رفته بود! :))

    + با یک مشکل چکار می توانم بکنم وای چقدر خوب بود این. :( کاش واقعاً می شد همینطوری فکر کرد و عمل کرد... و منی که همچنان از مشکلات فرار می کنم و می ترسم... :|

    + با یک فکر تازه چکار می توانم بکنم؟ وای خیلی خوب بود! :)) دلم خواست کلاً کارای نویسنده رو بخونم! کوبی یامادا.

    + داستان یک دوستی آخییییی خیلی قشنگ بود! :)

    + هانسل و گرتل بد نبود. :)

    + روباهِ توی تاریکی نطری ندارم.

    + مداد بد نبود. :)

    + عشق شبیه درخت است قشنگ بود.

    + شبی که خرگوش کوچولو خوابش نمی برد بامزه بود واقعاٌ! :)

    + مادر من تویی؟ بد نبود بامزه بود.

    + دیگر نگران نیستم عالیه برای بچه ها. گروه سنی ب و ج زده بود. 

    + جیب های آنجلیکا اسپراکت پر از تخیل برای بچه ها! :))

    + بخشش، آرامشی برای قلب کوچکت چقدر این مدل کتاب ها رو دوست دارم! و به نظرم واجبه برای بچه ها.

    + من نمی خواهم قورباغه باشم! بامزه بود.

    + نوزاد جدید در راه است واقعاً خوشبحال بچه هایی که با کتاب و مخصوصاً این مدل کتاب ها بزرگ می شن.

    + آدم برفی مهربان قشنگ بود. :)

    + دوستی شبیه الاکلنگ است این هم قشنگ بود. :)

  • ۰ پسندیدم
    • star less
    • چهارشنبه ۲۷ مهر ۰۱

    Book 22

    هر روز یک ابر تازه

     

    قشنگ بود. :) اردکی که با ابرها خوشحالیش رو پیدا کرد. :)

     

  • ۱ پسندیدم
    • star less
    • چهارشنبه ۲۷ مهر ۰۱

    Videos 408

    Yumi’s Cells 2021

     

    جوری که تموم شد شوکه شدم. یعنی خب پسره عجیب شد یهو. نفهمیدم چطور یهو عوض شد؟! دیدم که 2 داره! و خدا رووووو شکر که به موقع اینو دیدم! و 2 اش هم اومده هم ترجمه داره! :دی دارم دانلود می کنم ببینم. شاید فهمیدم چه خبر شده آخرِ این یهو! :/

    ولی حالا از آخرش بگذریم، خیلی گوگولی بود! :))) هر بار سلول های خودمو تصور می کردم تو موقعیت های مختلف. سلول هایی که بزرگترن، سلول هایی که دیگه وجود ندارن و توی اون قبرستونن. موقعیت های مختلفی که باید چیزی بگی، فکر کنی، تصمیمی بگیری. خیلی بامزه بود. یکم شبیه اون انیمیشن درون و بیرون بود.

    در کل که دوستش داشتم و جزو +دارهاست فعلاً! تا ببینم 2 چی می شه! به هر حال این پسر جدیده قطعاً از همه پسرای قبلی بهتره! :دی

  • ۰ پسندیدم
    • star less
    • سه شنبه ۲۶ مهر ۰۱

    Videos 407

    So I Married an Anti-Fan 2021

     

    اولش که رو اعصابم بود اساسی. :/

    شخصیت زن سریال کلاً انگار یه انسان نبود! یه موجود تخیلیِ ساخته ی ذهن نویسنده بود! :| در مسخره ترین و بدون منطق ترین و خب که چی ترین و بی معنی ترین حالت ممکن! یه نفر که گزارشگره با ایده هایی که اونقدر خوبه که مدیر دائم ایده هاشو به نام خودش می زنه و ازش می دزده، بعد ازون طرف انگار بچه ی 4 ساله است! خنگ ابله احمق نفهم و هر چی ازین دست! :/ یه شخصیت بی منطق و تخیلی!

    کم مونده بود بزنم سریال رو پاک کنم و کلاً به ته نرسه. از قسمت 9 یعنی دقیقاً نصفِ دوم سریال، تازه یکم از عصبانیتم کم شد تونستم ببینم! :/ لامصب از کار بیکار شده اخراج شده سوژه ملت شده بعد انگار نه انگار! هِر هِر می خنده نیشش تا بناگوش بازه! پسره هم هر چی از دهنش در میاد بارش می کنه و باز این انگار نه انگار! آدم نیست اصلاً! مثلاً کلمه ی احمق رو اگه می خواستن آدم بسازن براش میشد این دختره! :/ حالا از قسمت 9 که پسره عاشقش شد باز لااقل قابل تحمل بود. :/

    داستان اون حلقه واقعاً مسخره بود. چرا باید وکیله حلقه ای که یادگاریش با دوستاشه و همه ست گرفتن رو بده به یه دوست دیگه که توی اون جمع نیست و بعد دوست، حلقه ی مردونه رو برداره ببره خواستگاری واسه عشقش؟! :| بعد مرده تو ژاپن گفت خودم حلقه رو طراحی کردم و هر کی هر چی دوست داشت توش حک کرد. بعد اون یاما رو وکیله گفت وقتی حلقه رو دادم به باباهه اون برده توش حک کرده برده خواستگاری؟ بعد یارو وکیله و این همه سال سراغی از اون جمع دوستاش که با هم حلقه گرفتن نگیره انگار نه انگار؟! اونا هم هرچی بگردن پیداش نکنن؟! واقعاً فقط منم که منطقی نمی بینم نه تو این داستان نه شخصیت دختره؟! :| نمی دونم ترجمه مشکل داره داستان مشکل داره یا چی. بعد مامانه جون مسخره ترین نقش بود!! فقط نقشش گریه پشت تلفن بود! :| بعد وکیله می گه بابای جون ازدواجش اجباری بود و زیاد زندگی نکرد و اینا! اونوقت یه دختر به اون بزرگی داشت که تو عکس سر مزارش بود؟! :/

    فقط خوشحال شدم که جه جون نمرد. :( از اول سریال حرص خورد تا آخر سریال. اولش شبیه این آدمای مریضِ روانی بود. -__- ولی خب بعدش زیادی از حد اتفاق هایی افتاد که تمام شک هاشو تقویت کنه. و دلم براش می سوخت. وقتی حتی دختره و هوجون هم باورش کردن، اون هیونگ اونطوری پرید بهش...

    در کل نمی دونم بگم خوب بود بد بود چی بود.

  • ۰ پسندیدم
    • star less
    • يكشنبه ۲۴ مهر ۰۱

    Videos 406

    Going to You at a Speed of 493km 2022 - Love All Play 2022

     

    اول بگم که رفت تو لیست + دارها! ^_^ فکر کنم حسابی این پست طولانی بشه! :دی

    دو پست قبل گفتم درباره تقصیر و اینا. کل این سریال همین بود... یه اشتباه غیرعمدی. یه حادثه. و ته یانگ که 3 سالِ تمام زجر کشید... من همیشه از مقصر بودن ترسیدم و می ترسم. حتی اونقدر که، کاری که بعد از سال ها، به زحمت به دست آورده بودم رو، بخاطر اینکه من مقصرِ کرونا گرفتنِ کسی نباشم، رهاش کردم...! اینو که می دیدم فکر کردم تو گذشته هم اینطوری بوده؟ و دیدم آره. این همیشه باهام بوده. ترس از مقصر بودن. نمی دونم شروعش کجا بود و چطور بود. ولی یادم اومد که دو تا از بزرگترین کینه های زندگیم که مال دوم دبستان و دوم راهنماییه، باز به همین ربط پیدا می کنه. من همیشه به عنوان تهمت ازش یاد می کردم. حالا که فکر کردم دیدم ازین زاویه هم می شه دیدش! مقصر شناخته شدم، برای کاری که اصلاً انجام نداده بودم! به هر حال خیلی جاها کنار کشیدم و حتی کاری رو انجام ندادم که فقط مقصر نباشم! و بدترینش می تونست مریض شدن کسی بخاطر من باشه، که دیدم قطعاً زیر بار عذاب وجدان و زخم زبونش له می شم. پس کارمو رها کردم بره...

    اونقدر دلم برای ته یانگ ریش ریش بود که یه جاهایی دلم می خواست برم بغلش کنم و بگم اشکال نداره... تقصیر تو نبوده... فقط یه حادثه بوده... یه جاهایی واقعاً از غصه اش به زور نفس می کشیدم... می تونستم ثانیه به ثانیه ی درد کشیدنش رو حس کنم... صورتش که از شدت تاسف قلب آدم رو مچاله می کرد و چشم هایی که پر از اشک می شد و زبونی که انگار چیزی جز متاسفم و ببخشید بلد نبود... خلاصه که منو دق داد ته یانگ و غصه اش...

    همیشه یکی از آرزوهام ورزشکار حرفه ای شدن بود. نه که هدفم باشه یا کار خاصی انجام بدم! فقط یه رویا و آرزو بود! تمرین تمرین تمرین مسابقه. هیجانش. هدف داشتنش. تلاش کردنش. همیشه برام جذاب بود. ولی خب واقعاً همچین جنبه ای رو در خودم نمی دیدم و نمی بینم! وقتی که بخاطر خداحافظی کردنِ بازیکن مورد علاقه ام از تیم ملی و ورزش حرفه ای بیشتر از چند ماه افسردگی گرفتم! -__- اون وقت چطور می خواستم خودم ورزش حرفه ایم رو تموم کنم؟! :/ قشنگ ورزشکارهایی که معتاد می شن یا خودکشی می کنن رو درک می کنم. -__- بازنشستگی تو ورزش؟ وای تصورش هم قلبم رو مچاله می کنه...

    از وقتی یادمه خیلی بدمینتون دوست داشتم. تمام دبیرستان منتظر سال سوم بودم تا ورزشمون بدمینتون باشه. یادمه اولین باری که بدمینتون بازی کردم می تونستم خوب ضربه بزنم و جواب بدم! انگار که قبلاً بازی کرده باشم! وقتی توی دبیرستان ضربه ها رو یادمون دادن و داشتم بک هند می زدم، معلم مون گفت آفرین خوب می زنی! نمی دونست تا قبل از اون اصلاً بدمینتون بازی نکردم! همیشه آرزوم بود وقت باشه و یکی باشه تا بدمینتون بازی کنیم! که خب هیچ وقت هم اینطور نمی شد!!! ققط گاهی زنگای ورزش سال سوم و چند باری تو دانشگاه که به زور و سختی دوستام رو راضی کردم تو سالن بدمینتون بازی کنیم. یه بارش بچه های تربیت بدنی هم تو سالن بودن. وقتی من با یکی از دوستام بازی کردم تا حدی که خسته شد و رفت و بعدی اومد! و با اونم تا سر حد خستگیش بازی کردم و رفت و دیگه کسی نبود، یکی شون گفت بیا با من بازی کن! وااااو! اصلاً یه دنیای دیگه بود! انگار بار اوله راکت دستم گرفتم و نمی تونستم ضربه هاشو جواب بدم! ضربه هاش مستقیم میومد تو سینه ام و من نمی فهمیدم باید چطور جواب ضربه رو بدم و چطور به توپ برسم! توپ هر بار به من می خورد و می افتاد زمین! اونم با چه ضربی! سعی می کرد بهم یاد بده چطور مثل اون سریع و با قدرت ضربه بزنم! ولی خب کاری نبود که به این راحتی بشه انجامش داد! اونقدر توپ زمین افتاد که کم کم خسته شدم و باتری منم مثل دوستام تموم شد! :دی این آخرین و جذاب ترین خاطره ام از بدمینتون بود!

    تا حالا سه بار چیزی رو دیوانه وار دوست داشتم و می خواستم. اولین بار سالی بود که کنکور داشتیم. همه دغدغه کنکور داشتن ولی من مثل کسایی که عاشق شدن و فکر و ذکرشون فقط عشقشونه و حواسشون همش پرته، تمام قلبم دیوانه وار تنیس می خواست! دیوونه ی تنیس شده بودم و فقط و فقط تو مغزم تنیس بود! :| که خب تا همین حالا حتی راکت تنیس رو لمس هم نکردم! ولی همچنان عاشق تنیسم و بازی تنیس که می بینم میخکوب می شم... دومیش گیتار بود. از لحظه ای که عاشق صدای گیتار شدم، دیوانه وار می خواستمش. آخر هم دل رو زدم به دریا و خریدمش ولی اونم فرقی با تنیس نداشت. شد یه حسرت دیگه... و سومین رو کاریه که یه مدته انجام می دم. یا بهتر بگم هنوز درست و حسابی شروعش نکردم. و نمی دونم مثل اون دوتای دیگه اینم تو قلبم دفن می شه یا نه... این سه تا رو دیوانه وار دوست داشتم... واقعاً دیوانه وار... در حد مرگ... در ادامه اینم اضافه کنم که گویا تازگی فدرر از ورزش حرفه ای خداحافظی کرد... با اینکه طرفدار نادال بودم ولی اشک های جفتشون حسابی ناراحتم کرد...

    خب مثلاً داشتم از سریال می گفتم! :دی وااااااای باورم نمی شه این 250 امین سریالی بود که دیدم و به احتمال 99% اولین سریالی بود که توش نقش اول زن و مرد مثلث عشقی نداشتن! O_O یعنی باورم نمی شه!!!!!!!!!!!!!! خودم که بهش فکر کردم شوکه شدم! :/ می میرن اینطوری بسازن همیشه. -__- خیلی اینو دوست داشتم! ^_^

    و اینکه احتمالاً این اولین بهم زدنی بود که حرص نخوردم و فحششون ندادم و نگفتم چرا...  و اینکه لامصب عالی ترین بهم زدن بود با اون دوستت دارمِ بعدش! :)))) همیشه توی اینجور مواقع تو تمام سریالا بهم می زدن و به هم بی محلی می کردن و روی مخ آدم می رفتن. در حالی که هیچ وقت هیچ بار نشد که بهشون حق بدم! که بگم آره درسته کارتون که دارید بهم می زنید! :/ دلیل هایی که هیچوقت به هیچکدوم حق ندادم! و این اولین بار بود که حق دادم بهشون. البته که اون مدلِ بهم زدنشون و رفتار بعدشون هم بی تاثیر نبود! و واقعاً تا حالا همچین چیزی سابقه نداشت! یادم نمیاد تو این 250 تا سریال!

    و اینکه چقدر از پدر مادر ته جون بدم میومد. -__- و اینکه تا آخرش ته جون پسر خوبه شون موند واقعاً ستودنی بود! :/ حتی یه بار اعتراض نکرد.... حتی یه بار به روشون نیاورد... وااااااااااو اگه بچه داشتم دلم می خواست مثل ته جون باشه! :|

    بقیه ی نقش ها هم خوب بودن. جفت شدن همه شون با هم بامزه بود! و آخرش هم قشنگ تموم شد و اینکه داشتم فکر می کردم کاش بدون نتیجه همون موقع وسط بازی تموم بشه و تموم هم شد! :)))))

    کلـــــــــــــــــــی غصه خوردما. ولی کلی هم دوستش داشتم! ^_^ فقط فیلم برداری های موقع بازی هاشون روی مخم بود. :( آدم سرگیجه می گرفت. البته خب سریال بود قرار نبود مثل پخش مسابقه از تلوزیون باشه ولی من اونطوری دوست داشتم ببینم. :دی و طبق معمول عاشق تمرین کردن هاشون بودم! :) آهنگش رو هم خیلی دوست داشتم! :) {6تا آهنگ دانلود کردم تا پیداش کنم! 문이 열리면}خب دیگه فکر کنم همه حرفامو نوشتم! :دی البته اگه تا موقع خواب چیزی یادم نیاد و بعداً نیام اضافه کنم! :دی

  • ۰ پسندیدم
    • star less
    • پنجشنبه ۲۱ مهر ۰۱

    Videos 405

    Love and Wish 2021

     

    مینی سریال بود. اساسی روی اعصاب. -__-

    اولاً که کلاً هیچوقت دوست نداشتم مدرسه هامون مختلط باشه! :/ و خدا رو شکر که نبود و نیست!

    دوماً خیلی خوشحالم که الان مدرسه ای نیستم! بچه های الان وحشی ان فرق نداره ایران یا خارج!

    سوماً خدا رو شکر که من خدا نشدم! :/ چون من برعکس خدا هیچ اعتقادی به بخشش ندارم! و به نظرم حیوون های وحشی رو فقط باید اعدام کرد فقط! ببخشید؟ اشتباه کردم؟ غلط کردم؟؟! گفتنش چه فایده داره؟! اگه من کاره ای بودم هیچ بخششی در کار نبود!!!! چند سال حبس؟!!! مسخره است! اینجور وحشی هایی رو فقط باید اعدام کرد! تا زمین از شرشون راحت شه! تا نسلشون منقرض شه! کسایی که به بقیه آسیب می زنن حتی با مرگ هم بخشیده نمی شن!

  • ۰ پسندیدم
    • star less
    • دوشنبه ۱۸ مهر ۰۱

    Videos 404

    Hometown Cha-Cha-Cha 2021

     

    قشنگ بود. آخراش یکم غمگین بود کلی گریه کردم. -__- ولی در کل سریال شاد و قشنگی بود! :))

    یکی از بدترین چیزایی که تو دنیا اذیتم می کنه، مقصر بودنه. اینکه عمدی یا سهوی مقصر یه ماجرایی باشی. و سهوی حتی از عمدی وحشتناک تر. تو یه موقعیتی یه جوری قرار بگیری که مقصر باشی. یه چیزی که حتی دست تو نبوده و تقصیر تو نبوده و اصلاً سرنوشت بوده، ولی انگار مامور سرنوشت شدی برای به انجام رسیدنش و حالا تو مقصر به نظر می رسی. مثل دو شیک بیچاره. :/ اگر هم عمدی مقصر باشی مثل پسر مادربزرگه که هیچی. عذاب وجدانش تا ابد باهاته...

    باز نگم که دوستی دوشیک و کارگردانه رو چقدر دوست! :دی

    آخرش هم به جز مردن مادربزرگه که کلی اشکم رو درآورد، خوب تموم شد و قشنگ بود. اون دو تا بچه ها چقدر خوب بازی می کردن مخصوصاً پسره عاشقش شدم! ^_^

  • ۰ پسندیدم
    • star less
    • يكشنبه ۱۷ مهر ۰۱

    Videos 403

    Imitation 2021

     

    خیلی خوب بود! ^_^

    من عاشق این سریال های کی پاپم. :دی یعنی اگه جای 12 قسمت 16 قسمت بود و با تمرین کردناشون برای اجراها 4 قسمتش رو پر می کردن من عاشق ترش بودم! :))))

    اول اینکه فکر کنم دومین سریاله که مثلث عشقی هاش اینقدر گوگولی بودن! :)) آدم بدجنسِ روی مخ نداشت!!! تقریباً طبق معمول منتظر بودم لاریما دختر بدجنس سریال باشه ولی کُپ کردم نقش مثبت از آب در اومد! :دی خیلی خوب بود! :)

    گروه هاشون... شاکس رو دوست نداشتم. یعنی آهنگ هاشون رو مُخ بود. :/ اون یکی گروه پسرونه بد نبود آهنگاش. لاریما که آهنگ هاش مزخرف بود کلاً. تی پاتی ولی گوگولی بود خوب بودن! :)))

    وای آهنگ آخر که همه با هم خوندن معرکه بود! :) اصلاً ایده اش معرکه بود خیلی دوست داشتم که همه با هم خوندن! :) 

    قطعاً یه روزی که ستاره های کره مثل آدم بتونن زندگی کنن و زندگی شون دست رئیس کمپانی و فن ها نباشه، آرزوی دست نیافتنی خودشونم هست! :| یه جورایی این سریاله تهش آرمان شهر کی پاپ بود! :دی اییییی یه سری باشن آدم رو دوست داشته باشن، بعد نذازن آب بخوری! نتونی از دستشون جُم بخوری! بخوره تو سرتون اون طرفداری و دوست داشتن خب! :/

    خلاصه که به جز آهنگ های شاکس که تقریباً همه رو مُخ بود اساسی، بقیه اش خیلی خوب بود. :)

     

    + واااااو..... Lim Na-young اونقدر تو Summer Guys نقشش رو مخ بود که الان دیدم تو اون بوده شوکه شدم! :/ بسی اینجا گوگولی و ناز بود! :))

    + فقط من نفهمیدم ماها مگه نرفت موهاشو کوتاه کرد که دیگه موسیقی رو ول کنه و بره دنبال یه کار دیگه؟ چرا موهاش بلند بود باز بعدش؟ :/

    + فکر کنم اینقدر سریال دیدم که فکر می کنم همه بازیگرا رو قبلاً دیدم! :دی خیلی ها رو می رم سرچ می کنم می بینم یه کار هم ندیدم ازشون ولی آشنان! :|

    + واقعاً نمی تونم درک کنم گروه های پسرونه شون چطوری دووم می آرن! :دی درسته دوستی های پسرا خیلی بهتره و موندگارتره و ازین حرفا ولی اینکه یه گروه باشن و چندین سال با هم باشن اصلاً عجیبه! :دی اونم با دعواهای پسرا! :/ بعضی گروه هاشون مثل سوپرجونیور 17 ساله پابرجان! عمراً اگه همه شون با هم خوب باشن! :))) خوب تحمل می کنن همو ادامه می دن سال های سال! :))

  • ۰ پسندیدم
    • star less
    • پنجشنبه ۱۴ مهر ۰۱

    Videos 402

    Here’s My Plan 2021

     

    همیشه می گم تو این سریال های کره ای همه چی بی صاحابه! :| تو مدرسه هر وفت دلشون می خواد می رن میان شب نصفه شب. آدم کشته می شه مدرسه عادی از فرداش ادامه داره. یه امتحان می دن فرت می رن هر شغلی که می خوان. بدون مدارک می رن جایی کار می کنن. دختره موبایل دزده بعد اومده حرف زدن باهاش آزادش کردن بره!! داشته آدم می کشته!!! باز ولش می کنن آزاد می چرخه! یه روزه می ره گواهینامه موتور می گیره!!! اصلاً هر کی هرکیه!!!

    اول سریال داشتم می گفتم چه همه گوشی دستشونه تو خیابون واسه خودشون راه می رن! من که تو کوچه خیابون هامون جرات ندارم گوشی دستم باشه! و گفتم یعنی اینا دزد ندارن؟ :/ که به ثانیه نکشیده دیدم دختره موبایل دزده! :|||| ازین تم تلخ و سیاه ها بود که من اصلاً خوشم نمیاد. :/

    از آدمای روانی متنفرم. آدمایی که خیلی راحت به بقیه آسیب می زنن بدون اینکه ککشون بگزه! آدمای روان پریش بیمار روانی که آسیب زدن به بقیه براشون از آب خوردن راحت تره! ترسناکن واقعاً! از حیوانات وحشیِ توی جنگل هم ترسناک ترن! 

    مینی سریال بود خدا رو شکر. همین قدرشم به زور نحمل کردم.

    دو تا سریال قبلی اینقدر خوب بود که مطمئن بودم قراره با یه ضد حال روبرو بشم. که اول From Now Showtime! 2022 رو باز کردم و اصلاً نفهمیدم چرا اینو دانلود کردم!!!!! 60 ثانیه هم ندیدمش که با پوشه پاکش کردم. بعد اومدم سراغ این که خب اینم رسالتش رو انجام داد. :/ امیدوارم سریال بعدی خوب باشه اینا رو بشوره ببره. -__-

  • ۰ پسندیدم
    • star less
    • دوشنبه ۱۱ مهر ۰۱