So I Married an Anti-Fan 2021

 

اولش که رو اعصابم بود اساسی. :/

شخصیت زن سریال کلاً انگار یه انسان نبود! یه موجود تخیلیِ ساخته ی ذهن نویسنده بود! :| در مسخره ترین و بدون منطق ترین و خب که چی ترین و بی معنی ترین حالت ممکن! یه نفر که گزارشگره با ایده هایی که اونقدر خوبه که مدیر دائم ایده هاشو به نام خودش می زنه و ازش می دزده، بعد ازون طرف انگار بچه ی 4 ساله است! خنگ ابله احمق نفهم و هر چی ازین دست! :/ یه شخصیت بی منطق و تخیلی!

کم مونده بود بزنم سریال رو پاک کنم و کلاً به ته نرسه. از قسمت 9 یعنی دقیقاً نصفِ دوم سریال، تازه یکم از عصبانیتم کم شد تونستم ببینم! :/ لامصب از کار بیکار شده اخراج شده سوژه ملت شده بعد انگار نه انگار! هِر هِر می خنده نیشش تا بناگوش بازه! پسره هم هر چی از دهنش در میاد بارش می کنه و باز این انگار نه انگار! آدم نیست اصلاً! مثلاً کلمه ی احمق رو اگه می خواستن آدم بسازن براش میشد این دختره! :/ حالا از قسمت 9 که پسره عاشقش شد باز لااقل قابل تحمل بود. :/

داستان اون حلقه واقعاً مسخره بود. چرا باید وکیله حلقه ای که یادگاریش با دوستاشه و همه ست گرفتن رو بده به یه دوست دیگه که توی اون جمع نیست و بعد دوست، حلقه ی مردونه رو برداره ببره خواستگاری واسه عشقش؟! :| بعد مرده تو ژاپن گفت خودم حلقه رو طراحی کردم و هر کی هر چی دوست داشت توش حک کرد. بعد اون یاما رو وکیله گفت وقتی حلقه رو دادم به باباهه اون برده توش حک کرده برده خواستگاری؟ بعد یارو وکیله و این همه سال سراغی از اون جمع دوستاش که با هم حلقه گرفتن نگیره انگار نه انگار؟! اونا هم هرچی بگردن پیداش نکنن؟! واقعاً فقط منم که منطقی نمی بینم نه تو این داستان نه شخصیت دختره؟! :| نمی دونم ترجمه مشکل داره داستان مشکل داره یا چی. بعد مامانه جون مسخره ترین نقش بود!! فقط نقشش گریه پشت تلفن بود! :| بعد وکیله می گه بابای جون ازدواجش اجباری بود و زیاد زندگی نکرد و اینا! اونوقت یه دختر به اون بزرگی داشت که تو عکس سر مزارش بود؟! :/

فقط خوشحال شدم که جه جون نمرد. :( از اول سریال حرص خورد تا آخر سریال. اولش شبیه این آدمای مریضِ روانی بود. -__- ولی خب بعدش زیادی از حد اتفاق هایی افتاد که تمام شک هاشو تقویت کنه. و دلم براش می سوخت. وقتی حتی دختره و هوجون هم باورش کردن، اون هیونگ اونطوری پرید بهش...

در کل نمی دونم بگم خوب بود بد بود چی بود.