Transit Love 2021

 

آخیش! :) چشمام قلب قلبیه الان! ^_^

اولش در چند خط نظرمو بگم که حق مطلب ادا شه! :دی من اصلاً متوجه نشدم که این هر قسمتش چقدر طولانیه! وقتی واسه کاری استپ می زدم یا می زدم ببینم چقدر مونده می دیدم واااو زده دو ساعت و خورده ای مثلاً!!! ولی اصلاً نه برام مهم بود نه چک می کردم! فقط همینطوری پشتِ هم می دیدم تا جایی که احساس کردم واااو چقدر گردن و کمرم که هیچی! چشمام داره از کاسه در میاد و سردرد گرفتم؟ منکه فقط مثلاً 4 قسمت دیدم؟! :دی تموم که شد رفتم تایم همه قسمت ها رو جمع زده و باورم نمی شد که در کل بیشتر از 27 ساعت بوده!!!! این تایم تقریباً می شه دو تا سریال!(یه سریال 16 و 12 قسمتی!) و من اصلاً متوجه گذر زمان نشدم!

تو فیلم و سریالا همیشه یه سناریوی از پیش نوشته شده وجود داره که بازیگرا از روی اون پیش می رن. هیچوقت نشده هیچی ازون تر و تمیزیِ سناریو در بیاد. هزار بار شده با خودم گفتم اگه من الان بودم فلان کارو می کردم یا فلان حرفو می زدم! احساس می کردم اینطوری طبیعی تره. ولی می گفتم خب چون من یه ناظرم همچین حسی دارم! و اینطور نیست که واقعیت این باشه. این فقط حس منه و شاید اگه من تو موقعیت باشم همون کارای سناریو رو انجام بدم واقعاً! ولی اینو که دیدم فهمیدم حس من درست بوده. اینطور نیست که همه چی به شیکیِ فیلم و سریال ها باشه. آدما تو دنیای واقعی وقتی تو شرایط خاصی باشن، شیک و فانتزی رفتار نمی کنن. چیزی که تو دلشونه رو می گن. می پرسن. کاری که می خوان انجام می دن و اینطور نیست که دنیای واقعی هم مثل فیلما باشه. و خب دلیل اصلی که این برنامه اینقدر به دلم نشست همین بود که همه چیز صادقانه بود به دور از سناریو و تخیل نویسنده و بازی بازیگرا! آدمای واقعی با احساساتِ واقعی تو لحظه ها و اتفاقاتِ واقعی! دیدنش وااااااااااقعاً برام دوست داشتنی بود! ^_^

عاشق اینم که یه واقعه رو از دید دو طرف ببینم! حرفا و عکس العمل های دو طرف رو بشنوم و ببینم! همزمان با دو طرف برم جلو! و احساس هر دو طرف رو بدونم. و اون مصاحبه هایی که انجام می شد و پیام هایی که رد و بدل می شد خیلی لذت بخش بود برام.

وااااااقعاً هم از نظر شرایط روحی که الان دارم، هم علاقه ی شخصیم، الان به همچین چیزی نیاز داشتم! نمی دونم چرا ولی این درگیری های عاطفی رو دوست دارم. :دی این مدت به دلایلی نتونستم سریال ببینم و واقعاً حالم گرفته بود... ولی این برنامه اون دلایل رو نداشت و می تونستم ببینمش. اول بخاطر موضوع شک داشتم که دانلودش کنم. و اینکه نمی دونستم برنامه است و مستنده فکر می کردم سریاله! به هر حال دانلود کردم و باز که کردم اتفاقی متوجه شدم که سریال نیست! و خیلی خوشحال شدم و نشستم دیدن! :) کلی چیز نوشتم موقع دیدنش! چون می دونستم اگه آخرش بره رو اعصابم دیگه هیچی نمی تونم ازش بنویسم! :دی ولی خب پایانش هم عااااالی بود! ^_^

اگه قراره کسی این پست رو بخونه و تصمیم بگیره اینو ببینه، ازین جا به بعد کل مزه اش قراره بره پس نخونه! :دی

روز اول که همه جمع شدن، اولین کسی که توجه ام رو جلب کرد و ازش خوشم اومد، جو هی بود! :دی بدون اینکه چیزی ازش بدونم! و خب رفته رفته که بیشتر ازش فهمیدم بیشتر هم ازش خوشم اومد! و خب برعکس کسایی که تو کافه نقد و بررسی می کردن، من همون اوایل قسمت دوم مطمئن شدم که اکس جوهی، مین یونگه! البته تنها زوجی که حدس زدم هم همین بود! :دی جوهی شخصیت جالبی بود برام و بیشترین چیزی که ازش دوست داشتم توجه اش بود. از همون لحظه که موقع گریه ی هه سون موقع خوندنِ معرفی نامه، براش دستمال کاغذی آورد مطمئن شدم آره من این لعنتی رو دوست دارم! :دی بعد موقعی بود که متوجه گریه ی هه سون شد بیرون خونه. کنارش موند، براش دستمال کاغذی برد، تا دم اتاق باهاش رفت که نبیننش! لعنتی! وقتایی که حواسش به مین یونگ بود که دیگه هیچی! :))) از آدمایی که به جزییات توجه می کنن خوشم میاد. نه کلی! بلکه دقیقاً اگه آدمی که باشه دوست دارم! :دی و همین که جوهی همه ی حواسش و نگاهش و قلبش به مین یونگ بود و حتی یه بار هم نشد که اونو انتخاب نکنه یا به کس دیگه فکر کنه، بیشتر و بیشتر خوشم می اومد ازش!

یه چیزی که جالب بود این بود که برعکس جوهی، در مورد بقیه هر چی جلوتر رفت احساسم نسبت به تک تکشون عوض شد! حتی بعضی ها رو حس خوبی بهشون نداشتم ولی وقتی شناختم شون نظرم عوض شد! حالا می نویسم تک تک رو! :دی

اگه بخوام بعد از جوهی بگم، مین جه هم خوب بود و با ارفاق جونگ کوان. وقت نشد برای شناختِ اکسِ هه این و حتی اسمش درست یادم نموند. در مورد هومین هم بگم که از یه جایی ازش بدم اومد. ولی خب در آخر بالاخره نمی تونم بگم بد بود.

در مورد دخترا طول کشید تا موردعلاقه ام رو پیدا کنم! :)) ولی با اختلاف کوکو! جوری که بعد از زوجِ جوهی و مین یونگ، می تونستم زوج جوهی و کوکو رو دوست داشته باشم! :دی کوکو معرکه بود! 

همیشه کمترین توجه به کوکو بود ولی اون خیلی به همه توجه می کرد و هوای همه رو داشت و سعی می کرد دلداری شون بده، کمکشون کنه. واقعاً روحیه اش عالی بود! شاید کس دیگه ای بود می گفت پس من اومدم اینجا چیکار؟ و می ذاشت می رفت! ولی کوکو واقعاً عالی بود. بازم لبخند می زد و ادامه می داد. حتی آخرش هم عالی تموم کرد و وای عاشقشم! :) دلم می خواست دوستی مثل کوکو داشته باشم! مین یونگ رو هم دوست داشتم و احساساتی و مهربون بود! هه این رو هم با اینکه در نگاه اول ازش بدم اومد، ولی باورم نمی شد اینقدر احساساتی و بامزه باشه! و خب می تونم اونم دوست داشته باشم. مخصوصاً اون شب مسخره که بخاطر جوهی گریه اش گرفت احساس می کردم دقیقاً منم بودم همین عکس العمل رو داشتم! :دی باورم نمی شد دیگه اینقدر حساس باشه.... در مورد بوهیون، یه چیزی که بود این بود که احساس می کردم اگه جای اون بودم دقیقاً همون حس رو داشتم. وقتی گریه اش می گرفت وقتی نتونست بمونه و رفت و برگشت.(البته در مورد برگشت اگه من بودم مطمئن نیستم! :دی) وقتی نتونست زخمایی که از هومین خورده بود رو فراموش کنه! ولی ولی از نظر  شخصیت خودش، برام جالب نبود و اگه همچین کسی دور و برم بود قطعاً کمترین برخورد رو باهاش داشتم! مثلاً اگه قرار بود هم اتاقیِ بوهیون باشم وحشتناک می شد! :دی ولی در مورد هه سون.... این یه قلم رو اصلاً تصور کنارش بودن رو هم نمی تونم بکنم! شخصیتیه که ازش بدم اومد! یعنی تو کل مجموعه از یه نفر بدم اومد و اون هه سون بود فقط! حتی هو مین رو می تونم در آخر بدم نیاد ازش ولی هه سون نه. البته تا قبل از رفتنش اینطور نبود ولی از وقتی برگشت خیلی ازش بدم اومد. از همه رفتاراش و حرفاش و کاراش. کلاً همچین شخصیتی برام جالب نیست. حالا از موقعیت هایی که با جوهی داشت می گذرم! واقعاً جدای از اون، که بدم می اومد جوهی بخواد جذبش بشه، کلاً از شخصیتش بدم می اومد. و فکر کردم طفلی جونگ کوان حق داشت راحت شد آخرش!

ازینکه مثلث عشقی درست نشد خوشحالم. منظورم دو نفره که جزو اکس ها نباشن که گیر بدن به یه نفر و مثل سریالا رو مخ باشن. هر چند هه سون به حد کافی رو مخ بود ولی دیگه زورش به جایی نرسید.

در مورد کوکو، از جایی بیشتر و بیشتر ازش خوشم اومد که سر قرار با جوهی بردش جایی که جوهی دوست داره و بعدش باهاش حرف می زد. بخاطر همین اون لحظه تنها باری بود که فکر کردم جوهی و کوکو هم قشنگه! :دی وگرنه هیچکس دیگه رو نمی خواستم ببینم کنار جوهی جز اکسش! :دی ولی خب انتخاب جوهی معلوم بود دیگه. و اینکه کوکو اینقدر مراقب بقیه بود اینقدر فهمیده بود برام خیلی دوست داشتنی بود و چشمام قلبی می شد براش! :)) و اینکه چقدر کنار مین جو خوب بودن و اگه از اول نسبت به هم گارد نداشتن و بیشتر با هم وقت گذرونده بودن حتی می تونستن برگردن با هم. و واقعاً به هم می اومدن و کنار هم خوب به نظر می رسیدن. هر دو حواسشون به بقیه بود و به بقیه کمک می کردن و حتی به همدیگه هم کمک می کردن. مخصوصاً اون شب که تو اون جو مسخره پاشدن و با جوهی و مین یونگ حرف زدن عالی بود! :)) حتی تو جمع و جور کردن رابطه ی خودشون هم عالی بودن. تنها مشکلم باهاشون انگلیسی حرف زدنشون بود که ترجمه نمی شد و من روانی می شدم! :دی و البته که سیگار کشیدنِ مین جون و البته هو مین هم رو اعصاب بود!

در مورد جونگ کوان یا جونگ کوون که نوشتن اسمش سخته و دقیق ترین شکلی می شه جونگ کو اُن یا کو وُن، اولش ازش بدم اومد بخاطر اون خالکوبی. و بعد هم یهو عوض شدنش برام قابل هضم نبود و در حد هه سون گیج بودم از دستش! :/ و دلم خیلی برای هه سون سوخت. ولی خب رفته رفته دیگه نظرم اونقدر بهش بد نبود و همینکه نگاهش به یه نفر بود و فقط واسه اون یه نفر تلاش می کرد دوست داشتنی بود. و اینکه لامصب انگار نه انگار 22 سالشه! مثل کمِ کم، 25-26 ساله ها بود شاید حتی بیشتر.

اون شب مسخره که چند باری ازش یاد کردم، باعث شد دلم برای اکس هه ایم بسوره واقعاً! :( اونجا که هه این گریه کرد و رفت و اون جو مسخره و سنگین درست شد، دلم براش خیلی سوخت. البته بعداً گفت که اونجا از گریه ی هه ایم خیلی ناراحت شده ولی بازم اینکه همچین موقعیتی براش درست کردن اصلاً درست نبود خیلی گناه داشت. فکر می کنم همش تقصیرِ هه سونه که هه ایم و اکسش به برنامه اضافه شدن. چون 8 روز رفت و احتمالاً مجبور شدن این کارو کنن. که اگه اینطور باشه بیشتر از هه سون متنفر می شم. -__- چون واقعاً هه ایم و اکسش خیلی بهشون سخت گذشت با این دیر اضافه شدن. :/ و اینکه اولین بار که اکس هه ایم رو دیدم دقیقاً همون حسی رو داشتم که به هه ایم داشتم! :دی بدم اومد ازش! ولی یه کم که گذشت دیدم اصلاً شبیه چیزی که آدم اول حس می کنه ازشون نیستن.

در آخر انتخاب های شب آخر! ازینکه کارگردان جوهی و مین یونگ رو همون اوایل گذاشت واقعاً ازش متشکرم! :دی یعنی دق کردم تا مین یونگ تصمیم بگیره! -__- البته که حتی اگه جوهی رو انتخاب نمی کرد بهش حق می دادم. مین یونگ عوض شده بود ولی جوهی با تفکرات 4 سال پیش باهاش برخورد می کرد و فقط از دور منتظرش بود و هیچ کاری نمی کرد! و خب این بزرگترین اشتباهش بود که خودش هم لحظه ی آخر متوجه اش شد. و خب خیلی خوشحال شدم که برگشتن با هم! ^_^

زوج دوم و آخری که شکل گرفت بو هیون و مین جه بودن. که وای از آخرش... وای از آخرش... می خواستم فقط به قول جناب خان دهن هومین رو کاه گل بگیرم! :/ داشت دختره رو سکته می داد! یعنی من هر لحظه منتظر بودم که بگن حالش بد شد و نمی تونه تصمیم بگیره و این قسمتِ داستان نیمه تموم بمونه و حتی منتظر آمبولانس بودم! :/ بابا دق دادی بوهیون رو لامصب ولش کن برررررهههههههههههه! داشتم دیوونه می شدم واقعاً!  دلم کباب بود برای بوهیون اون لحظه ها و وقتی رفت پیش مین جه و می خندید انگار  اعصاب و روان منم آروم شد... 

از طرف اون اوایل هومین رو درک می کردم و اینکه نمی خواست به بوهیون برگرده و تمام امید بوهیون رو قطع کرد! اوکی! همه چی عالی بود! ولی وقتی شروع کرد به دوباره دو دل کردن بوهیون و هی آزارش می داد و هی همون حرفای تکراری رو می زد دلم می خواست خفه اش کنم... اونجا لحظه ی آخر تو ماشین واقعاً ازش متنفر شدم... بوهیونی که هر بار گریه می کرد و هر بار به خواب پناه می برد و من باهاش احساس همذات پنداری می کردم.... اینکه نمی تونست احساسش رو جمع و جور کنه. حالا بعد از کلی سختی این کارو کرده و هومین لعنتی دوباره داره داغونش می کنه... واقعاً به نظرم نامردیِ تمام بود... وقتی آخرین بار تو سئول هر چی تلاش کرد هومین رو راضی کنه که لااقل تو طول برنامه فقط خوب باشن و به هم فرصت بدن، هومین اونقدر سخت باهاش برخورد کرد و اونجوری قلبش رو شکست... این حرفایی نیست که به راحتی بشه به یه دختر بزنی و فکر کنی با حتی 1 ماه التماس می تونی زخمی که به قلبش زدی رو درمان کنی! و از طرفی با اینکه می گم بوهیون شخصیتی بود که من باهاش نمی تونم مثلاً دوست باشم(با این تیپ شخصیتی) ولی خیلی شبیه بودیم و درکش می کردم! حتی توی اون متنفر بودن از سیگار کشیدن، یا خالکوبی که گفت! :دی واقعاً بیشتر از همه بوهیون گریه کرد و عذاب کشید تو این برنامه و دلم خیلی براش سوخت و همش هم تقصیر هومین بود و در نتیجه خوشحالم که بهش فرصت دوباره ای نداد و انتخاب درستی کرد در آخر. و خوشحالم که هومین بالاخره ولش کرد و با لبخند راهیش کرد. :/ و اینکه گریه نکرد تا بیشتر بوهیون رو عذاب بده! یعنی اگه گریه می کرد خودم می رفتم سئول می کشتمش. :/

و اینکه زوج های سابق همه واقعاً به هم می اومدن! خیلی جالب بود! خب طبیعیه که آدما جذب آدمایی که باهاشون هماهنگن بشن! و اینکه به هم میان و کنار هم خوب به نظر می رسن خیلی بامزه است. جوهی و مین یونگ! کوکو و مین جه! هه ایم و اکسش! بوهیون و هومین! ولی خب استثنا هم هست. -__- جونگ کواُن و هه سون. -__- و جالبتر اینکه بارها که با کس دیگه رفتن سر قرار آدم می گفت وای اینا چقدر به هم میان! مثل جوهی و کوکو! یا مین جه و هه ایم! یا جونگ کوان و مین یونگ! و به نظرم همش بستگی به زمان و مکان و موقعیت داره! بعضی ها فکر می کنن فقط یه نفره که تو دنیا نیمه ی گمشده شونه و اگه با اون نشد چنان افسردگی می گیرن و دنیا براشون زیر و رو می شه که انگار هیچکس دیگه تو دنیا وجود نداره که بتونن کنارش خوشحال و خوشبخت و راضی باشن! در حالی که اصلاً اینطور نیست! حتی با دیدن این برنامه به این فکر کردم که حتی این نیمه ی گمشده می تونه بی نهایت باشه!!!! نه اینکه هر کسی با هر کسی بتونه خوشحال و راضی و خوشبخت باشه نه! ولی قطعاً برای هر آدمی، فقط یه نفر یا چند نفر محدود وجود نداره! دنیا پر از آدمه! بوهیون رفت سر قرار با جوهی و چقدر جو مسخره بود!!!! در حالی که در کنارِ مین جه چقدر خوب به نظر می رسیدن!!! در حالی که فکر می کرد مین جه استایلش نیست و به هم نمی خورن!!!! حتی اگه هومین زودتر تکلیفش رو با خودش روشن می کرد و خودش و بوهیون رو اونقدر عذاب نمی داد، می تونستن دوباره برگردن پیش هم و کنار هم خوب به نظر می اومدن.

اونایی که می دیدن و نقد و بررسی می کردن هم خیلی بامزه بودن! و اینکه هم کلی اشکم دراومد هم کلی خندیدم با این برنامه.

فکر نکنم برای هیچ سریالی اینقدر حرف زده باشم! و این برنامه با اینکه سریال نبود، قطعاً نگهش می دادم و حتی می ره جزو لیست +دارها! ^_^ و حتی به شدت دلم می خواست همین فردا دوباره برگردم و از اول دوباره نگاهش کنم با وجود دونستن همه چی! چون اون اول نمی دونی کی به کیه ولی بار دوم که ببینی به نظرم خیلی چیزا واضح تره و بامزه است. اینکه برنامه یه چهارچوب و مرزی داشت برام از همه دوست داشتنی تر بود! :دی و خیلی دلم می خواست مثلاً سری بعدی هم داشته باشه. هر چند معلوم نیست مثل این از آب دربیاد یا نه! اینجا هر 10 تاشون نه البته 9 تاشون :دی خوب بودن(و البته هومین هم به ارفاق) ولی معلوم نیست اگه باز همچین برنامه ای بسازن آدماش چطور باشن. ولی خیلی خیلی دوستش داشتم! ^_^ دیگه تمام! :دی