The Golden Spoon 2022

 

راستش شروعش اونقدر بدجور تلخ بود که مغزم در مقابل تخیلی شدن داستان مقاومت می کرد. البته که کلاً در کل تلخ بود ولی فانتزی بودنش باعث می شد زیاد درگیر اون تلخیه نشم. یه چیزی که اذیتم می کرد این بود که چرا پسره وقتی می رفت جای پولداره، یهو مغز متفکر می شد ولی جای خودش که بود هیچ غلطی نمی تونست بکنه! :| آدمی که باهوش باشه تو هر شرایطی می تونه موفق بشه ولی این جای خودش بود یه بزدل ترسو و بی خاصیت می شد ولی پولدار که می شد یهو باهوش و نقشه بکش و پول دربیار! البته که شرایط براش وقتی پولدار بود مهیا بود ولی خب دیگه اینقدر تفاوته اذیتم می کرد.

پایانش عالی بود! اول واقعاً فکر کردم همینقدر تلخ قراره پسره بمیره. ولی وقتی دختره داشت می رفت برای مصاحبه دقیقاً فهمیدم چی شد و نویسنده چی قراره رو کنه. :دی اینکه پسر پولداره پیش خانواده ی جدید موند رو خیلی دوست داشتم! ^_^ همش می ترسیدم آخرش برگردن سر جای خودشون. :( خیلی گناه داشت پسره. اینکه موند پیش مامان و خواهرش و آخرش هم آدم موفقی شد عالی بود! ^_^ و اینکه تنبیه بقیه ی قاشق طلاها هم خیلی خوب بود!

شاید آدمای پولدار یا متوسط دقیقاً نفهمن پول چقدر می تونه مهم باشه. قدر واقعی پول رو آدمایی که واقعاً در فقر باشن می فهمن. تا به اون حد استیصال نرسی نمی تونی درک کنی. ممکنه خیلی از آدما بگن پول واسه ما مهم نیست(البته فکر کنم تو این یه دهه دیگه همچین آدمایی نایاب شده باشن) ولی تا مزه فقر رو نچشن نمی فهمن پول واقعاً مهمه!

یه جا پسره گفت نمی خواستم اون پایین باشم و زیر این برجای بلند له بشم. دختره گفت اون بالا هم که باشی سخته! دختره ازون بالا افتاده بود پایین که می فهمید اون بالا هم همچین نقطه ی امنی نیست! در کل چیزی خیلی مهم تر از پول وجود داره. کسی که خواست اونه که مهمه و با اشاره اش زندگی یه آدم از فرش به عرش می رسه یا برعکس! هیچکس نمی تونه تا وقتی یه انسان روی کره ی زمینه، با خیالی آسوده فکر کنه جاش امنه! همه اینو می دونن! ولی در گذر زمان فراموشش می کنن! شاید هم سعی کنن انکارش کنن که باز هم حقیقت رو عوض نمی کنه. یه روزی باهاش برخورد می کنن و حساب کار دستشون میاد. چه اینجا چه دنیای دیگه.