Welcome 2020

 

اووووم. نمی دونم چی بگم واقعاً. اصلاً چرا باید نویسنده ای همچین داستانی بنویسه؟

مثلاً اگه ال بازیگر این نقش نبود و یکی دیگه بود، شاید همون قسمت های اول ولش می کردم. دیگه نهایتاً قسمت 9 ولش می کردم. ولی متاسفانه دیدم تا آخر. و انگار پایین ترین رتبه رو هم داشته و رکورد زده! -__- و دیگه 12 قسمته جمعش کردن.

راستش به این رتبه و اینا اهمیتی نمی دم. بودن سریال هایی که بخاطر رتبه ی پایین 12 قسمتی شدن و جزو سریال هایی هستن که خیلی دوستشون دارم. ولی این فرق می کرد کلاً.

داستان مسخره و خب که چی؟ گونه. پایان مزخرف و واقعاً مزخرف و بازم مزخرف. و باز همچنان فکر می کنم اگه ال نبود تحمل نمی کردم دیدنش رو. و باز فکر می کنم که نویسنده بعد از نوشتن همچین خزعبلاتی یه خب که چی به خودش نگفته؟ -__- خب الان متوجه شدم نویسنده اش نویسنده ی یکی از سریال های + دار ام هست! :| این چیه نوشتی خب؟؟؟؟

یه چند تا نقطه ی خوب هم داشت ولی اونقدر تم سریال داغون بود که اونا رو هم توی خودش حل می کرد. در آخر فقط خب که چیِ داستان اصلی می مونه برای آدم! و به نظرم اصلاً ارزش یه بار دیدن رو هم نداره.

یه وقتا آدما چقدر ترسناک می شن. همچین چیزایی رو که می بینم، هر بار بیشتر و بیشتر خوشحال می شم ازینکه خدایی وجود داره و این دنیا دست آدما نیست! واقعاً فکر می کنم یه سری از آدما واقعاً از آدم بودنشون و امکانات و چیزایی که به عنوان یه آدم در اختیارشون هست سیر می شن! اونقدر دارن و سیر می شن که می مونن چیکار کنن! و اونجاست که شروع می کنن به گند زدن به دنیا. مثل یه بچه ای که یه عروسک براش می خرن بعد از مدت ها انتظار. اون بچه با عروسک بازی می کنه ولی همزمان به شدت مراقبشه و قدرشو می دونه چون سخت به دستش آورده و می دونه شاید اگه از دستش بده دیگه نتونه یکی دیگه شو داشته باشه! ولی یه بچه ای هم هست در مقابل این بچه! که دائم براش عروسک می خرن! چی می شه؟ سیر می شه! شروع می کنه دل و روده ی عروسک ها رو بیرون ریختن. کله هاشونو با هم عوض کردن. تیکه تیکه کردن قطعه هاش و چیز دیگه جاش گذاشتن. و هزار کار دیگه. حالا انسان هم بعد از این همه سال و رسیدن به این همه تکنولوژی و امکانات انگار سیر شده و دلشو زده. داره گند می زنه به همه چی. یه سری ها سیر نشدن! دارن دست و پا می زنن و به سختی به زندگی ادامه میدن. قدر می دونن و مراقبشن. زندگی می کنن و اونا آدمای عادی  هستن. ولی یه سری از آدما هم سیرن! سیرن و ژنتیک رو دستکاری می کنن. سیرن و بیماری های جدید می سازن. چیزای جدید می سازن. تو هر چیزی دست می برن. ادعای خدایی می کنن! و حتی کمر می بندن برای به جنگ خدا رفتن! خدا رو شکر که خدا هست و یه روزی می زنه همه چی رو نابود می کنه و نمی ذاره این بشر دو پا به گند زدن به این دنیای کثافتی که داره روز به روز داره ازش سیرتر می شه و هی می مونه دیگه چه راه جدیدی واسه گند زدن بهش ابداع کنه، ادامه بده!

 

+ واااااو. هنوز باورم نمی شه چطور 12 ساعت این دری وری رو دیدم. -__- و واقعاً ال پشیمون نشد از بازی کردن تو این سریال؟ آخه لامصبا یه پایان درست و درمون براش می ذاشتید آدم اینقدر حرصش نگیره اقلاً. اقلاً بگه خب یه کوفتی بود این 12 ساعت. مثلاً آخرش اینا همه تخیلات یه زن نویسنده بود(مثل سریال پنجمین خورشید خودمون) یا اصلاً  یه پایان غمگینِ بد! باز آدم می گفت خب یه چیزی. آخه این پایان بود؟ :/ مسخره ایم ما؟!