تو شهید نمی‌شوی

 

یکی از دوست‌ها یکی ازین gifها که تندتند عکس یه تعدادی از شهدا میاد و می‌گن اسکرین شات بگیر برای هر کسی که بود صلوات بفرست و این‌ها رو فرستاد توی گروه. من فقط محسن حججی رو می‌شناسم و سردار رو! اونم خیلی کم! خیلی خیلی کم! و گفتم کاش محسن بیاد. اسکرین شات گرفتم و عکس شهیدی که اومد رو نشناختم. از دوستم پرسیدم که این کیه؟ و گفت محمودرضا بیضائی و هم‌شهری دوستم هم بود! بار دوم هم محسن حججی اومد.

توی گروه فامیل یه پیام فرستادن که توش کلی لینک بود که هر کدوم برای یه شهید بود. و یکی رو تصادفی انتحاب می‌کردی. باز گفتم کاش محسن بیاد و باز همون شهید دفعه قبلی اومد! محمودرضا بیضائی! پیام رو بالا پایین کردم و دوباره زدم و در کمال تعجب باز همین شهید اومد! یعنی که باز روی همون لینک زده بودم! دیدم که برای بقیه شهیدهای دیگه‌ای اومده بود!

موقع خرید از دیجی‌کالا اسم همین شهید رو سرچ کردم تا ببینم کتابی داره. و رسیدم به این کتاب. دیجی‌کالا هم داشتش و خریدمش. رسید به دستم و صفحه‌ی اول رو که باز کردم دیدم تاریخ تولد این شهید 18 آذر 60 بوده. و چند روزی مونده بود تا 18 آذر. گفتم بذارم همون روز بخونم. و واقعاً هم وقت نکردم که بخونم تا امروز. با وجود سروصدا و به سختی کتاب رو برداشتم و خوندم. همه‌اش خیلی دوست‌داشتنی بود. چند جاش رو هم خیلی دوست داشتم. یکی وقتی برادرش یواشکی ویدئوی آموزشی رو توی فلشش کپی کرد و وقتی رفت شهرش فهمید که محمودرضا هم یواشکی ویدئو رو از روی فلشش پاک کرده! یکی وقتی بالای سر پیکرش گفتن که محرم‌ها حتی اگه خیلی سرش شلوغ بوده روضه‌ی شب حضرت علی‌اکبر رو از دست نمی‌داده... یکی هم اون جا که برادرش گفت 32 روز قبل از شهادتش سر کلاس جمله‌ای رو نوشته و 27 روز بعد از اربعینی که نتونست بره کربلا شهید شده. و انگار اون دلیل نرفتنش برگزاری اون کلاس بوده(اینطور که من فکر کردم).

در کل کتابش رو دوست داشتم. و فکر کردم بعضی آدما چقدر خاص‌اند. چقدر فراتر از این دنیان. و چقدر حتی کمی شبیه‌شون بودن سخته.