Fantastic Beasts The Crimes of Grindelwald 2018

 

هری پاتر رو از همون بچگی که قسمت اولش رو تو تلوزیون دیدم دوست داشتم. بعد کتاب‌هاشو خوندم. بعد فیلم‌هاشو دیدم. همیشه برام جذاب و دوست‌داشتنی بود ولی همیشه هم همراهش یه حسِ بدِ قوی بود. یعنی مثل بقیه‌ی داستان‌های تخیلی نبود که فقط دوستِش داشته باشم! یه حسِ بدی هم داشت و داره همیشه! 

حالا هم این جانوران شگفت‌انگیز. یادم نیست 1 اش رو کِی دیدم و بالاخره امروز دوباره 1 رو دیدم(چون واقعاً هیچی یادم نمی‌اومد) و بعد 2 رو دیدم. اینم همچنان همون حسِ بد رو همراهش داره. 1 اش رو دوست داشتم فقط چون این داستان نهانه برام خیلی جالب بود! ولی 2 اش سرگیجه‌آور بود. درباره‌ی ماجرای دامبلدور قبلاً شنیده بودم و یادم رفته بود. ولی وقتی شنیدم نجینی تو قسمت 2 این سریال٬ همون مارِ ولدمورت بوده دیگه واقعاً حالم بد شد. -__- چقدر من متنفرم ازون ماره... نمی‌دونم. کلاً فکر می‌کنم داستان هری با تموم اعصاب خردکن بودن و حسِ بدش٬ کنارش چیزای دوست‌داشتنی هم داشت ولی این رسماً همش اذیت کننده است. خلاصه که دوستش نداشتم. حتی باعث شد دیگه دلم نخواد آرشیو کتاب‌های هری‌پاترم رو کامل کنم و از اول بخونمش.

و اینکه الان حس می‌کنم چقدر بدم میاد از متعلق بودن به جمعی. مثل طرفدار یه تیم فوتبال بودن٬ طرفدار یه خواننده یا گروه بودن. طرفدار یه نویسنده یا یه مجموعه کتاب بودن. و هر چیزی شبیه این. و دلم نمی‌خواد متعلق به همچین جمعی باشم و از جیک و بوک چیزی با خبر باشم. همون 11 سالی که همچین شرایطی رو تجربه‌ کردم برای تمام عمرم بسه. :|