Spring Waltz 2006


:| خوشحالم بالاخره تموم شد. :|| وای چقدر حوصله‌سربر بود. :/

سریال‌هایی که یه موضوع اصلی داره و بیننده هم از همون اوایلِ سریال ماجرا رو می‌فهمه ولی داستان رو هی پیچ و تاپ می‌دن و پیچ و تاب می‌دن و بهش شاخ و برگ اضافه می‌دن تا بتونن کشش بدن و 20 قسمت بیشتر  ادامه‌اش بدن، اعصابمو خرد می‌کنه! وقتی تو هم نفهمی ماجرا چی بوده و با سریال بری جلو٬ هی منتظری که یه سرنخ‌هایی بهت بده و بفهمی ماجرا چیه. ولی وقتی اصل داستان واسه آدم معلومه و بخاطر موضوعات جانبی و فرعی هی کشش می‌دن خیلی رو اعصابه! فقط منتظری ماجرا رو بشه و تموم بشه! ولی هی یه موضوع دیگه می‌ذارن سر راه داستان اصلی تا به سر انجام نرسه! خلاصه که خسته شدم تا تموم شد! :|||| زیرنویس‌های ناقص و افتضاحش هم که بماند! 

تنها چیزی که تو این سریال دوست داشتم و عجیب هم بود٬ این سبز بودنِ بیش از حدِ همه چی بود!!! نمی‌دونم شایدم بخاطر اسمش از عمد اینجور بود! ولی خیلی از لباس‌ها و کیف و کفش و وسایل خونه و همه چی سبز بود!!! اونم سبزهای خوش‌رنگ! سبزهایی که اگه من بیچاره بخوام یه چی اون رنگی پیدا کنم کل ایرانو باید زیر و رو کنم و آخرم نیابم! :/// مثلاً یادمه وقتی قرار بود برای اتاقم پرده بخریم کل مولوی(مولوی کلی پرده فروشی داره آره؟) رو رفتیم گشتیم و من بعد از ساعت‌ها فقط از یه مدل پرده‌ی سبز خوشم اومد!!! حالا اینکه بعدا بدون من رفتن پرده‌ی صورتی خریدن بماند! -____- ولی همیشه وقتی دلم می‌خواد چیزی سبز بخرم بیچاره می‌شم! انگار که اصلاً این رنگ رو آدم حساب نمی‌کنن! خلاصه که کلی با این همه وسایلِ سبز حال کردم تو سریاله! ^_^ تنها نکته‌ی خوبش بود. :| آها داشت یادم می‌رفت! یه چیزِ دیگه هم بود که دوست داشتم! اوایل داستان که دختره و فیلیپ سعی می‌کردن با هم ارتباط برقرار کنن ولی هر دوتاشون دست و پا شکسته انگلیسی و کره‌ای بلد بودنو خیلی دوست داشتم! :))) همیشه دلم می‌خواست یه دوست خارجی داشته باشم و این مدلی سعی کنیم با هم حرف بزنیم! البته یه بار کم‌تر از نیم ساعت همچین چیزی رو تجربه کردم! :دی و فهمیدم خااااک! هیچی بلد نیستم!‌ :دی به زور و با اشاره با هم حرف می‌زدیم! :دی ولی خیـــــــــــلی باحاله! بخاطر همین اون تیکه‌هایی که اینا دست و پا شکسته با هم حرف می‌زدن رو خیلی دوست داشتم! :))